ارسطو و ملاصدرا در دستیابی به فضائلِ اخلاقی از روشهای متقاربی استفاده مینمایند. در تاریخ اخلاقِ فلسفی، سه اندیشة فضیلتگرایانه و وظیفهگرائی و نتیجهگرائی رواج داشت. ملاصدرا با پذیرش فضیلتمحوری و اعتدالِ ارسطوئی به عنوانِ ظهورِ فضیلتِ حقیقی، به تکمیل آن میپردازد و به رونمائی از فضیلتِ حقیقی میپردازد. فضیلتِ حقیقی از جنسِ علم است و متعلق به عالیترین بخشِ هویتِ انسان یعنی عقلِ نظری است. دستیابی به اعتدال در عقلِ عملی بستر لازم را برای نیل به فضیلتِ حقیقی حکمتِ نظری تامین مینماید. شکوفائی نهائیِ عقلِ نظری با شناختِ مرتبة اعلایِ وحدت بدست میآید. هر دو اندیشمند تاکید بر کسبِ جمیعِ فضائلِ اخلاقی دارند که تعلق به تمامِ ابعاد هویتی انسان دارد. البته ملاصدرا همة فضائل، حتی اعتدال را مقدمة فضیلتِ حقیقی و فضیلتِ حقیقی را شناختِ مرتبة عالیِ وحدت توسط عقل نظری میداند. اما معلم فلاسفه با عنایت به اهمیتِ حکمتِ نظری، تمامِ فضائلی که مربوط به جمیعِ کمالاتِ انسانی است را فضیلت حقیقی میداند و به محرومیتِ از هیچیک از فضائل رضایت نمیدهد. اگر رهیافتِ اعتدالِ ارسطوئی ، به محوریتِ توحید ملاصدرا ضمیمه شود و تاکیدِ ارسطو بر وجودِ ضروریِ تمامِ فضائل به طرح ملاصدرا افزوده شود، به ترسیمِ کاملتری از فضیلتگرائیِ اخلاقی خواهد انجامید.